گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

تلاش

روی زمین دمر شده ای مدام نق و نوق می کنی که بگویی بیایید مرا بغل کنید جایم خوب نیست..    مدام مسیر راهت را کج می کنی.. زمین را می خوری می خواهی ببینی چه طعمی دارد!!!! باز هم نق می زنی.. دستانت را بر سرامیک کف اتاق می کوبی گویی می دانی که صدایش تو را خوشحال می کند.. باز هم می کوبی و در همان حال خوش و شادت باز نق می زنی... عزیزکم دخترکم این رسم زمانه است این رسم بزرگ شدن و مستقل شده است باید تلاش کنی شاید هزاران بار تلاش و تلاش تا موفق شوی بر رو پاهایت قدمهای استوار برداری.. می دانم سخت است می دانم... می دانم که کسی را صدا کردن ولی پاسخی از آن نشنیدن چقدر سخت است .. با چشمانت کوچک مدام بر می گردی و دوباره در حالی که تلاش برای 4 دس...
22 مهر 1392

اولین خرابکاری

من اولین خرابکاری زندگی ام رو تو 7 ماه و یک روزگی ام انجام دادم و گردنبند مامان خودمو کشیدم تاببینم چه اتفاق با مزه ای می افته و فهمیدم که اون فقط پاره شد. کم کمک دارم شیطونی هام زیاد میشه جیغهای بلند می کشم تا به خواسته هام برسم ولی مامانم توجه نمی کنه و دوبارع جیغ می کشم تا ببینم تو این مسابقه جیغ کی برنده میشه.. چند وقتیه دمر می خوابم تا شیر بخورم هرچی هم مامانم میگه اینجوری نمیشه شیر خورد گوش نمی دم و با برگشتن به حالت خواب دوباره یه ملق می زنم و دمر میشم اینجوری بهتره به نظر من. سه روز پیش مامانم منو برد آرایشگاه تا فر موهامو کوتاه کنه منم از خانم آرایشگر ترسیدم چون ماسک رو صورتش بود و گریه کردم. فکر کنم از اینکه یکم موهام کوتاه ش...
14 مهر 1392

آغاز هفت ماهگی

دیگه رفتم تو هفت ماهگی. فرنی و سوپ می خورم در کنارش اگه سیم یا دستمال کاغذی باشه بدم نمیاد که اونها رو بخورم به نطرم اونها خوشمزه ترند. عاشق خودم هستم وقتی عکس خودمو تو لپ تاب بابایی ببینم کلی ذوق می کنم و براش می خندم  می خوام خودمو بگیرم ولی مامانی نمی ذاره که به مونتیتورش دست بزنم...   با نی آب می خورم البته بگما کلی با آب جباب باید درست کنم بازی کنم وقتی خسته شدم آب رو می خورم. مامانم جدیدا ترم دانشگاش شروع شده    آخه من نمی دونم این دانشگاه چیه که میره من خودم هفت هشت تا دانشگاه و دکترا و فوق دکترا هستم الکی خودشو مشغول کرده منم چون می خوام اذیتش کنم نمی ذارم درس بخونه ورقه هاشو می خورم    جدی...
6 مهر 1392
1